بستر تاریخی اشغال "قدس" (تثلیث غربی، عبری، عربی)
نشست "آسیب شناسی یک فروپاشی" - مشهد
بسمالله الرحمن الرحیم
یک اتفاق مهم همین ظهور وهابیت است. دوستان بدانند همین حُمس یا حمس که هرکسی آن را یک جور میخواند اولین شهری که با معاویه و یزید بیعت کردند مردم حمس بودند. این هم در تاریخ ثبت شده است چون اینجا منطقه معاویه بود که اولین جایی که بیعت برای یزید گرفت همین منطقه بود. حالا در روزنامهها خواندم نمیدانم درست بود یا نه، گفتند گردانهایی به نام یزید و شمر حتی شنیدم تشکیل شده است. خب سلفیها دوجور هستند، یک وقت میگویند گردان ابوبکر، عمر، خالدبنولید این قابل قبول است اینها اصحاب پیامبر(ص) بودند. اما این که بگویند گردان شمر، گردان یزیدبنمعاویه چیز خیلی عجیبی است البته اگر تاریخ اینجا را بدانید عجیب نیست. پس گردانی به نام یزید و شمر دارند؟ خب این که اسمش شمر و یزید است من اولین بار است میشنوم. در همین دوران وهابیت ظهور میکند. اینها محمدبنعبدالوهاب را به نام یک مصلح دینی میشناسند. غربیها در کتاب دائرهالمعارفشان او را به عنوان مرتجع و متحجر نمیشناسند به عنوان یک کسی که آمده مذهب را از خرافه پاکسازی بکند همینطور که راجع به بابیت و بهائیت همچین تعبیری به کار میرود. الآن شما در دائرهالمعارفهای اسلامشناسی، شیعهشاسی، شرقشناسی که میبینید دوتا جنبش تقریباً همزمان در قرن 19 میلادی، همزمان در دوره قاجار ما که به عنوان دو جنبش اصلاحطلب در جهان اسلام نام برده میشوند یکیاش را میگویند جنبش اصلاح طلب بابی بهایی است که اولین گروهی است که به نام مذهب میآید از حق ارتداد و همین حرفهایی که امروز غربیها میزنند بحث میکند. مثل خود ابنتیمیه که از طرف علمای اهل سنت تکفیر شده، میدانید ابنتیمیه در زندان شام مرد و به حکم قاضی سنی و هم قاضی مالکی و هم قاضی شافعی، هر دو حکم داده بودند که به زندان برود. میگفتند این منحرف است یعنی با حکم مفتی سنی در زندان اهل سنت مرده است. همان دوران در همان حول و حوش، دورانی است که شهید اول و شهید ثانی در همین منطقهها به جرم شیعهگری شهید شدند. من یک مثال برای شما بزنم. فاطمیون به دست چه کسانی سقوط کردند؟ صلاحالدین ایوبی. قدس در جنگهای صلیبی فاطمیون جنگیدند صلاحالدین ایوبی از کُردهای عراق بود ایوبیان میآیند و فاطمیون را ضربه فنی میکنند. خب شهید اول و شهید ثانی را چه کسی اعدام کرده؟ در همین حکومت ایوبیان است. خود صلاحالدین نه، پسرش. یعنی درست در زمانی که شیعه آنجا درست جداگانه با صلیبیها میجنگیدند، اینها همین جریانهای اهل سنت سلفی جداگانه میجنگیدند. شیعه در یک دورانی در قرن 4 هجری تقریباً بر 80 درصد جهان اسلام مسلط شده، یعنی ایران دست آل بویه است که از شمال میآیند البته اینها شیعه زیدی بودند بعداً اثنیعشری شدند ایران و عراق و مرکز امپراطوری اسلامی و بغداد ظاهرش بنیعباس است ولی قدرت دست شیعه افتاده است و اتفاقاً اوج تمدن طلایی اسلام و ایران هم همین قرن 4 و 5 هجری است زمانی که شیعه مسلط شده است. این که میگویند اختراعات بزرگ، اکتشافات، کتابخانهها، همه برای همین دوران است. میگویند دوران طلایی تمدن اسلام. خب اینها آل بویه هستند. در خوزستان و منطقه حجاز، گروههای شیعه دیگری (علویها) حکومت را در اختیار گرفتند یک جاهایی زیدیها حاکم شدند در یمن شیعه بودند از یک طرف، در منطقه سوریه همین شام و غرب عراق و اردن، آل حمدانیها هستند که آنها هم شیعه هستند در شمال آفریقا مصر فاطمیون هستند که آنها هم شیعه هستند یعنی در قرن 4 و 5 هجری که اوج شکوفایی تمدن اسلامی ایرانی است و قویترین قدرت علمی، صنعتی، اقتصادی، و نظامی جهان میشود 80- 90 درصد حکومت جهان اسلام دست شیعیان است شیعه اثنیعشری، شیعه زیدی، شیعه اسماعیلی و متأسفانه اینها خودشان هم با همدیگر میجنگیدند. خود محمدبنعبدالوهاب که ظهور میکند – دوستان میدانند – اولین کسی که او را تکفیر کرد برادر خودش است. پدر خودش است، پدرش از قاضیهای حنبلی است. اول کسی که محمدبنعبدالوهاب را تکفیر کرد پدر و برادرش بودند. و علماء حنبلی در مکه و مدینه این را گفتند منحرف است و اخراجش کردند همان کاری که با ابنتیمیه شد این هم تکفیر شد. منتهی بعد، در زمان قاجار، همین زمان قرن 19 که میخواهد امپراطوری عثمانی متلاشی بشود در ایران نفوذ کرده، هند را گرفته، از آن طرف مصر است، در جاهای مختلف اینها مسلط شدند دارد میخزد و به جلو میآید باید امپراطور عثمانی از بین برود. امپراطور عثمانی هم مثل صفویه ما بودند اینها اسم مذهب و خلیفه و اسلام میگفتند ولیکن در عین حال شاهشان عرق هم میخورد، خانمبازیاش را هم میکرد. اسلام ناب اینطوری بوده! تشیّع صفویه و تسنن عثمانیها اینطوری بود البته هم در صفوی و هم در عثمانی ما بعضی از خلفا و سلاطینی داریم که متدین بودند یعنی واقعاً بودند که بالاخره اینها علمای شیعه را آوردند. این تشیعی که ما الآن در ایران داریم مدیون علمای لبنان است، از جبل عامل اینها رفتند آوردند. یعنی اینقدر در ایران وضع خراب بود یعنی در خود ایران، ده تا عالِم شیعه درست و حسابی نبود چون میدانید سه – چهار جا شیعه بودند یکی قم بود خاندان اشعری و دیگران که از قبل بودند و از زمان اهل بیت آنجا شیعه بود. مثلاً همین طوس اهل سنت بودند در خراسان سبزوار شیعه داشت، اصفهان که بعدها از مراکز اصلی تشیع شد یک زمانی قبل از صفویه، مراکز ناصبیها بود. یک بخش شیعه در خوزستان بود، در بحرین بود، در مازندران و طبرستان، گیلان شیعه داشت و قم بود و سبزوار بود. در قزوین و کاشان. آن شعر هست که میگویند که نه قم، نه کاشان، لعنت به هردوتاشان! این آن زمانی بود که قم و کاشان شیعه بودند و در یک جاهایی شیعه بود و یک مناطقی هم شیعه داشت و هم سنی، ولی در عین حال، ما در ایران در آن دوران مناطقی داشتیم که در یک شهر، سه نوع نماز جماعت و اذان گفته میشد یعنی سه تا مذهب بودند همین نیشابوری که میگویید در یک دورهای در همین نیشابور، شافعی و حنفی و جعفری همه نمازجماعت داشتند اینها از زمان صفوی به بعد تقریباً شرایط تغییر میکند.
بوسنی بودم یکی از این بوسنیاییهای مسلمان گفت هی میگویند عثمانیها اینجا آمدند اولاً عثمانیها نبودند مردم ما را عثمانیها به زور نمیتوانستند مسلمان کنند و لذا اکثر اروپا دست اینها بود همه مسیحی بودند و کلیساها هم سر جایش بود و الآن هم همه مسیحیاند. گفت اینها که آمدند ماها را مسلمان کردند اینها صوفیهایی بودند که خیلیهایشان از ایران آمدند! فرقههای تصوف. اینها بین مردم و در خانههای مردم میآمدند خدمت میکردند و عبادت و تقوا و گاهی جزو ارتش عثمانی هم بودند و جالب است ارتش عثمانی لشکرهایی داشته که اینها را جلوتر میفرستاده، از جمله این لشکرها همین صوفیها بودند که اینها میرفتند بدون جنگ، با صحبت، با خدمت، با دعوت، با مردم حرف میزدند که اصلاً جنگ نمیشد و خیلی از جاها را اینها بدون جنگ میرفتند و لذا این علویها و تفکر حبّ اهل بیت(ع) به همین دلیل است. زمینه وهابیت بود، انگلیس آن را کشف میکند امثال فلورانس میآیند و دهها را اینها کار کردند علیه عثمان اینها را تحریک میکنند – که حالا این روشن است دیگر توضیح نمیدهم – نتیجهاش این شد که قبایل عرب را تحت این عنوان که از ناسیونالیزم عرب که عرب و ترک، اولاً آنها حنفیاند شما حنبی؛ بعد هم آنها عرباند شما ترک هستید بعد هم دارید میبینید که 300- 400 سال است دارند به شما ظلم میکنند خب ظلم هم در یک دورههایی میکردند و بعد غرب و انگلیس وعده داد اگر ما با همدیگر همکاری کنیم عثمانی بشکند بعد کل جهان عرب را دست شما میدهیم و شما سلطان عرب بشوید! به چه کسی گفتند؟ به جد این شاه اردن شریف حسین! آن موقع این وهابیها هنوز نبودند اینها به عنوان آنترناتیو گذاشته بودند توی آب نمک. او نفوذ داشت چون حاکم مکه بود، از طریق آنها شروع کردند قلع و قمع بقیه، وقتی که خوب قوی شدند و آخرین مدلهای سلاحها را انگلیسها به اینها میدادند و کارشناس نظامی فرستاده بودند توی اینها، سازماندهیشان کردند همین کاری که الآن دارند میکنند که جنگ مسلمان با مسلمان راه افتاد. بعد که کار تمام شد و عثمانی شکست خورد و اینها بر کل جزیرهالعرب و عربستان و کشورهای الکی خلیج فارس و عراق و اردن تا فلسطین و لبنان و سوریه همه اینها دست اینها افتاد شروع کردند تقسیم کردن اینها و اسم گذاشتند. شما میدانید عمر همه این کشورها 60، 70 سال – 90 سال بیشتر نیست. یعنی از جنگ جهانی اول و دوم به بعد است. اصلاً اینها هیچ کدام وجود نداشتند. کشور عراق، کشور اردن، کشور عربستان سعودی، کشور قطر، امارات، اینها همه برای همین 70- 90 ساله است، چنین کشورهایی وجود نداشت. یک جزیرهالعرب بود، شام بود، فلسطین بود این اسمش بوده و همه این حاکمانشان تعیین میشدند توسط عثمانی در آن دوران. وقتی که ترتیب آنها را دادند تمام شد شریف حسین گفت که خب سهم ما کو؟ گفتند حالا ما یک چیزی گفتیم تو جدی گرفتی! تو فقط همان اردن. این عراق هم، شاه عراق قبل از این که کودتا بشود بعثی و سوسیالیستها بیایند دست اینها بود، اینها پسرعمو بودند، عراق و اردن دست هاشمیها بود الان هم که میگویند اردن هاشمی به همین دلیل است. ریشه اینها به اهل بیت(ع) برمیگردد به اصطلاح سید هستند. نواب صفوی وقتی رفت در اردن و مصر سخنرانی کرد که شاه مصر و اردن آمد به نواب گفت فلان و...، نواب صفوی به او گفت پسرعمو! آن موقع شاه حسین این کارها را هنوز نکرده بود و او آن موقع جزو انقلابیون عرب بود در آن جنگهای اول که 6 – 7 تا ارتش عربی بودند یکیاش این بود این میگفت پسرعمو. یک جایی هم من دیدم از قول یاسر عرفات نمیدانم دوستان دیدید یا نه، یاسر عرفات میگوید اولین باری که من به فکر جهاد افتادم حرفهای نواب صفوی بود. گفت من در مصر (قاهره) داشتم مهندسی میخواندم نواب صفوی از ایران آمد یک سخنرانی قرّائی به زبان عربی راجع به فلسطین کرد و در ایران میدانید اولین ثبت نام برای حرکت جهادی قدس نواب در تهران انجام داد که 5 هزار نفر در بازار تهران، برای عملیات استشهادی ثبت نام کردند. یعنی خود نواب آنجا در مسجدشاه که آن موقع میگفتند مسجد بازار، آن موقع خود نواب ثبتنام میکند 5 هزار نفر مردم تهران و جاهای دیگر ثبتنام کردند که ما برای حرکت استشهادی آمادهایم برویم که حکومت ایران پهلوی نگذاشتند. خود نواب میرود در کنفرانس شرکت میکند و سخنرانی عجیبی میکند. عرفات در زندگینامهاش من خواندم دیدم که نوشته، نواب که آمد به عربی صحبت کرد بدن من لرزید و مرتعش بود و یک احساس بیسابقهای در خودم احساس کردم بعد رفتم نزدیک که از نزدیک او را ببینم.
نواب خیلیها را انقلابی کرده، در ایران هم خیلی از این رهبران الآن ما تحت تأثیر نواب انقلابی شدند. حتی خود رهبری را دیدم که ایشان گفتند من اولین بار، این روح غیرت انقلابی را از نواب یاد گرفتم. خود پدر من میگفت نواب مشهد میآمد مهمان مرحوم حاجی عابدزاده مهدیه بود، پدر ما آنجا هم بود، کانون نشر حقایق آقای شریعتی پدر هم بود. مثلاً میگوید آقای کاشانی مشهد آمدند مهمان کانون بود آنجا در واقع مهمان بود نواب آمد توی مهدیه مهمان بود و ایشان میگفت اصلاً نمیشد توی چشمان نواب نگاه کنی. یک جوان با اقتداراینقدر روح قوی داشت. من خیلیها را دیدم که پای صحبت نواب انقلابی شدند. یکیاش هم همین عرفات است میگوید بعد از جلسه رفتم جلو با او صحبت کردم به من گفت تو اهل کجایی؟ گفتم فلسطینیام. گفت اینجا چه کار میکنی؟ گفتم مهندسی میخوانام، گفت فلسطین را گرفتند تو آمدی اینجا مهندسی میخوانی؟ گفتم چه کار کنم؟ گفت وظیفه تو مهندسی خواندن نیست بلکه جهاد است. در واقع مؤسس سپاه قدس، نواب صفوی است. این را بدانید واقعاً اینجور است! اولین کسی که ثبت نام میکند که 5 هزار استشهادی ببرد و خودش آنجا میرود و به اینها میگوید باید اقدام کنید. عرفات میگوید من بعد از این حرفهای نواب درس را کنار گذاشتم و رفتیم سازمان آزادیبخش فلسطین (الفتح) را درست کردیم. منتها خب بعدش گند زد. این مسئله وهابیت نقش دارد.
انگلیس بر مصر و فرانسه بر تونس و الجزایر حاکم میشوند. اروپا در آفریقا و آسیا دارد به سرعت جلو میآید اواسط قرن 19 میلادی عقبنشینی عثمانی در اروپا شروع میشود کمکم شرق اروپا، یونان اینها همه دست عثمانی مسلمانها بود هم از دست میرود. یونان، رومانی، صربستان، بعد مصر و عربستان، فلسطین، بعد بلغارستان، اسلاوها،کورواسی که تمام اینها به تدریج از بین میرود تحت عنوان ملیگرایی و ناسیونالیزم دولتهای ملی را انگلیسیها به جای حکومت عثمانی تند تند تشکیل میدهند و تجزیه میکنند.
اتفاق بعدی اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 است ظهور قدرت آمریکاست. آمریکا آخر قرن 19 و اول قرن 20 ظهور میکند و اولین بار است که به عنوان یک قدرت جهانی وارد میشود بعد از بخصوص جنگ جهانی اول است. اروپا و آمریکا به تدریج مسلط و سلطه نظامی، اقتصادی، فرهنگی یا حکومت مستقیم یا اشغال یا استثمار وحشیانه، آفریقا، آمریکای جنوبی، آسیا هم همینطور. تقسیم جهان بین خودشان. چین در برابر غرب مقاومت میکند و در همین دوره مقاومت او میشکند. قبلش هند تسلیم شده بود و چین هم تسلیم میشود. 1916 قیام ملکفیصل در عربستان تا سوریه، تا فلسطین یک جنبش به اصطلاح عربی با حمایت غرب و انگلیس علیه عثمانیها، انگلیس و فرانسه حمایت میکنند. پرچم به دست وهابیت منتقل میشود. 1918 امپراطوری عثمانی سقوط میکند و جنگ جهانی اول تمام میشود. پدیده جدیدی در این دوران اتفاق میافتد که آن حاکمیت کمونیزم بر روسیه است. یعنی سوسیالیزم قبلاً ظهور کرده اما برای اولین بار، حادترین شکل سوسیالیزم که کمونیزم است میتواند اولین حکومت خودش را تشکیل بدهد و همین زمان اولین حکومت کمونیستی تشکیل میشود. امپراطوری تزار روسیه سقوط میکند. امپراطوری اتریش سقوط میکند. امپراطوری عثمانی سقوط میکند. روسیه کمونیستی میشود. اروپاییها در مستعمرات آفریقایی و آسیایی دارند با هم میجنگند. اصلاً جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، اسمش جهانی است، همین چهار – پنجتا قدرت استعماری دنیا هستند که سر تقسیم دنیا با همدیگر جنگیدند اسمش شده جنگ جهانی! سلاح جدید وارد جنگها میشود. تکنولوژی کشتار، جنایات عظیم، و دنیا را ظرف این مدت به خاک و خون میکشند. جنایات روسیه، آلمان، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آمریکا، دنیا را به خون میکشند. در جنگ جهانی اول، طبق اعلام رسمی 17 تا 20 میلیون نفر کشته میشوند.
اتفاق بعدی؛ دو سال بعد از سقوط امپراطوری عثمانی است که آل سعود حاکم میشوند و ظهور میکنند یعنی انگلیسها مستقیماً آل سعود را سر کار میآورند. دو سال بعد، آتاتوریک در ترکیه، ببینید همان زمانی که آل سعود و وهابیها را غرب، انگلیس، در جزیرهالعرب و در فلسطین حاکم میکند درست همان زمان آتاتورک و سکولاریزم را در عثمانی حاکم میکند. امپراطوری عثمانی بعد از 600 سال سقوط کرد.
×××
تا قبل از انقلاب اسلامی در ایران، رئیس جمهورهای آمریکا هیچ کدام تظاهر مذهبی نمیکردند بلکه از کلیسا و مذهب فاصله میگرفتند مثلاً در زندگی یک کسی اگر درمیآوردند که این کلیسا میرفته، این آخوند است این کشیش است این بچه مذهبی است این فحش بود! ولی بعد از انقلاب اسلامی به تدریج این فضای گفتمان دینی اینقدر قوی شد که دیگر در هیچ کشوری در دنیا، هیچ حاکمی تظاهر به بیدینی نمیکند. این یکی از آن نکاتی است که عرض کردم انقلاب اسلامی یک نقطه عطفی است. قبل از انقلاب امام(ره) هرکس میخواست پز روشنفکری بدهد یک تیکه و متلکی به نمادهای مذهبی، اشخاص مذهبی، تاریخ مذهبی، حالا هر مذهبی، مسیحی، یهودی و... میداد. به تعبیر آنها شما با فندامنتالیزم یا بنیادگرایی دینی را جایی نمیبینید مگر در حاشیهها، یک اقلیتهایی که اصلاً کسی آنها را آدم نمیدانست ولی ظرف این سی سال، پرچم دینداری و افتخار به دین، همه جای دنیا بالا رفت. یعنی شما میبینید بنیادگرایی مسیحی تقویت شده، و حتی در آمریکا به حکومت رسیده. این نوکانها قبلاً به عنوان یک طرز فکر ارتجاعی قرون وسطایی میدانستند در نیم قرن قبل از انقلاب ما. در اروپا، حتی رئیس جمهورها و حاکمان لائیک تظاهر مذهبی میکنند فرانسه استثناء است چون فرانسه از اول هم نوع لائیسیته در آنجا با سکولاریزم انگلیسی فرق داشت ابتدا استعمار اروپایی در آفریقا و آمریکای لاتین و بعضی مناطق آسیا و شرق آسیا با صلیب میرفتند و به نام تبشیر میرفتند ولی از قرن 18 و 19 که ایدئولوژیهای سکولار آمدند و پاپ و مسیحیت به حاشیه رفت و خود اروپا سکولاریزه شد و مذهب و مسیحیت همه مسخره شد و کنار رفت، شما دیگر استعمار غالب، بُعد استعمار آن در جهان اسلام بُعد تبشیری نیست بلکه بُعد تفکر سرمایهداری یا کمونیستی است. البته در زیر سایه اینها هرجا اینها آمدند تبشیریها هم آمدند ولی قبلاً شعارشان تبشیر بود که ما آمدیم شماها را مسیحی کنیم! الآن این حرف را نمیزنند ولی خب تبشیریها در حاشیه اینها میآیند عمل میکنند. الآن در افغانستان، کابل رفته بودم میگفتند خیلی فعال هستند. آرتدوکسها انسجامشان زیاد است و زیر دستگاه حاکمیت اروپای شرقی قرار داشتند که بعد کمونیزم که آمد یک ضربه کاری به کل تفکر مسیحی از جمله آرتدوکس زد وجالب است بدانید ریشههای اصلی صهیونیزم هم بخش مهم آن شاید 60 درصد آن یهودیهای اروپای شرقی هستند. یعنی همینهایی که سر کار هستند خیلیهایشان معمولاً از همان گُلدامایر هستند و ریشههای خیلیهایشان به یهودیهای روسیه یا اروپای شرقی برمیگردد مثلاً برای مَجارستان است. چون در اروپا دعوای مسیحیستیزی، مسیحی و یهودی زیاد بود و اینها را از شرق به غرب بیرون ریختند و بعد هم از آنجا قضیه صهیونیزم بوجود میآید. در خود غرب و اروپا و آمریکا بزرگترین نطفه جنگهای داخلی وجود داد منتهی اینها آن را مدیریت کردند و زمینه برای جنگهای داخلی، هم مذهبی و هم قومی، در اروپا و آمریکا از جهان اسلام خیلی بیشتر است. کشتارهایی هم که کردند خیلی بیشتر است منتهی الآن 50 سال است خوب مدیریت کردند. آمریکا الآن اگر یک سر، باز کند مطمئن باشید دوباره 10 تا کشور را، همان ایالاتهایش را، چون اینها با هم مدتها جنگیدند جنگهای داخلی آمریکا که بود، همان اتفاق الآن بدتر میافتد. در اروپا هم همینطور است. نازیها که بعد، با فاشیستهای موسولینی متحد شدند و عمل کردند چون شباهت ایدئولوژیک داشتند خب اینها شعار سوسیالیستی و ناسیونالیستی میدادند ملیگرایی چپ. جنگ اول و جنگ دوم، در اروپا وقتی بود که آلمانها میخواستند به میدان بیایند و بگویند ما هم هستیم همه را بین انگلیس و فرانسه و آمریکا تقسیم نکنید ما هم هستیم. قویترین رقیب اینها هم بودند منتهی با همه اینها یک جا وارد جنگ شد و شکست خورد. آلمان هم مستعمراتی در آفریقا، در شرق آسیا دارد منتهی کم بود، چون تازه داشت بلند میشد که در جنگ داخلی شکست خورد. جنگ جهانی دوم، پایان نبرد نبرد لیبرال سرمایهداری غرب با نازیسم و فاشیزم است و اینجا بلوک کمونیستی که تازه داشت پا میگرفت متحد سرمایهداری شد یعنی شوروی و ا نگلیس و فرانسه و آمریکا، اینها همه با هم، چون همهشان را با هم هیتلر تهدید میکرد و داشت کمر همه را با هم میشکست همه با هم کنار هم قرار گرفتند و یک ائتلاف عملی، عملاً چپ و راست و کمونیزم و سرمایهداری کنار هم ایستادند ریشه فاشیزم و نازیسم را زدند. از جنگ بینالملل دوم به بعد، مثلاً از سال 1946 به بعد، دیگر دنیا جنگ شرق و غرب است.
اتفاقی که در جهان اسلام در این مرحله جنگ چپ و راست بوجود میآید پانعربیزم چپ در جهان عرب ظهور میکند با جمال عبدالناصر که قهرمان این تفکر است به اوج میرسد و بعد از او الگوهای دیگری از روی او برداشته میشود. قذافی در لیبی، بعثیها در عراق و سوریه که از اول هم با هم مشکل داشتند، ودر بعضی از کشورهای آفریقایی و عربی که اینها تا حدود 6- 7 کشور که میتوانند با کودتاهای چپ و نظامهای سلطنتی که عمدتاً در اختیار یا انگلیس یا فرانسه یا ایتالیا بودند اینطوری شوروی از دست اینها بیرون میآورد ارتشهایشان، سلاحها، ساختار و تفکر، همه به سمت شوروی میرود. مصر از دست انگلیس خارج میشود، قضیه کانال سوئز که یک رگ حیاتی اقتصادی و استراتژیک غرب بوده و هنوز هم هست موقتاً از دست اینها خارج میشود. همان سالی که در مصر ناصر، کودتا میکند و قدرت غرب به خطر میافتد همان سال در ا یران کودتای معکوس انگلیسی - آمریکایی اتفاق میافتد و مصدق سقوط میکند. اینها تقریباً با فاصله چند ماه بود. مصدق بخاطر قضیه ملی شدن نفت در مصر، جهان عرب، محبوبیت پیدا کرده بود و بعضیها گفتند که ناصر هم یک مقداری از نهضت نفت ایران از مصدق، الهام گرفت که جلوی انگلیسیها ایستاد. حتی بعضیها تحلیلشان این است که ملی شدن کانال سوئز بیربط با تز ملی شدن نفت در ایران نبوده، ضمن این یک وحدت دیگر هم اینها با هم داشتند که هم مصدق و هم ناصر، هر دو ملیگرا و ناسیونالیزم بودند منتهی او ناسیونالیزم عربی بود این ناسیونالیزم ایرانی. تفاوتشان این است که ناصر چپ بود و مصدق چپ نبود بلکه گرایش لیبرال داشت یعنی تا قبلش اسلامگرایی این مفهوم امروز را نداشت. اصلاً شما بهتر از من میدانید در جهان عرب، اسلامگرایی جز در بعضی از کشورها آن هم تحت تأثیر حسنالبناء و اخوان در مصر، که اینها قویترین پرچم اسلامگرایی در جهان عرب و سنی بودند و حتی اینها قبل از ما شعار حکومت اسلامی دادند چون قبل از امام(ره) بودند حتی اینها قبل از نواب بودند قبل از این که این شعار تشکیل حکومت اسلامی در ایران داده بشود قبل از ما در مصر داده شده و توسط اخوان بوده و اینها بزرگترین حزب جهان اسلاماند. شاید در دنیا هم یک گرایش به اندازه اخوان نداشته باشیم چون اینها همه جا هستند تا توی پاکستان، پاکستانیهای اسلامگرای معتدل خودشان را اخوانی میدانند. ترکیه که الآن حاکم شده خودشان را اخوانی میدانند، حتی در ایران هم که میدانید ما اخوانالمسلمین داریم کردستان و جاهای مختلف، که اینها سنیهای خوبی هم در ایران هستند با نظام و با انقلاب هستند. ترجمهها و کاری که رهبری قبل از انقلاب کردند که قبل از انقلاب، هم تفسیر «فی ظلال القرآن» را و هم چندتا کتاب قطب را به اینجا معرفی کرد و همینطور نهضت اسلامی هند را... و این نقطه خیلی مثبتی است که رهبری نظام قبل از انقلاب صحبت وحدت اسلامی بین مذاهب اسلامی آن هم با همین گرایش اسلام معتدل است که حکومت بسازد. منتهی عین درگیری که در ایران بین مصدق و شهید نواب صفوی شد، نواب صفوی که رهبر جریان اسلامگرای طرفدار حکومت اسلامی است حتی نواب مانیفست حکومت اسلامی نوشته است این کتاب را تهیه کنید ببینید خیلی جالب است. یک طلبه 27- 28 ساله آن دوران راجع به حکومت اسلامی میکند و نوشته با جزئیات، یک شبه قانون اساسی نوشته. تقریباً درگیری بین نواب و مصدق سر چه شد؟ عین سیدقطب و اخوانیها با ناصر در آنجا شد و هر دو برخوردها هم حاد شد. در هر دو جا، جریان ملیگرای ضد استعماری سر کار بودند یعنی هم مصدق که ضد انگلیسی بود و از خانواده قاجار هم آمده در واقع بچه درباری بود که رفته بود اروپا درس خوانده بود ولی شخصاً هم مذهبی بود اما تفکر، طبیعتاً سکولار بود. ناصر هم به آن شکل. اینها در ایران و در شرق و غرب جهان اسلام در ایران و مصر که همیشه این دوتا لنگه جهان اسلام در تمدنسازی و در فرهنگسازی بودند یک درگیری مشابه بوجود آمد. اسلامگراها میگفتند باید حکومت اسلامی تشکیل شود نواب از نوع شیعی آن را میگفت سیدقطب از نوع سنی آن را میگفتند و حکومتی که سر کار بود هم مصدق هم ناصر، ملیگرا، ضد انگلیسی که منتها میگفتند الآن در این دوره حکومت اسلامی یعنی چه؟ ما الآن باید با هم با استعمار مبارزه کنیم. در هر دو جا به درگیری کشیده. آنجا ناصر ترور ناموفق میشود به آنها میگویند اخوانیها ترور کردند و سیدقطب را اعدام میکنند. سیدقطب بزرگترین تئوریسین اخوان است به لحاظ تئوریک از خود حسنالبناء قویتر است. اینجا هم نواب صفوی زندان میافتد یک سال و خوردهای در زمان مصدق، نواب زندان بود با این که خودش در سر کار آوردن حکومت مصدق نقش داشته و درگیر شدند. اسلامگرایی در جهان اسلام و جهان عرب و ایران، یک مقطعش هست که به انقلاب اسلامی ایران منجر میشود که شروع آن عملاً یک دوره اصطکاک با سلطنتهای دستنشانده انگلیس و غرب است و بعد حتی اصطکاک آن با جریانهای ملی ضد استعماری در ایران و مصر است منتهی سر تفکر دینی و مذهبی درگیر میشوند و در هر دوجا به خشونت کشیده میشود در ایران فاطمی را فدائیان ترور میکنند که تقریباً بازوی مصدق بود در آنجا هم خود ناصر را میخواهند ترور کنند که سیدقطب اعدام میشود. این یک جرقه. پانعربیزم چپ آمده ناسیونالیزم عربی بر بعضی از کشورهای انقلابی عرب حاکم شده و همزمان اینجا کودتا میشود و برای اولین بار بعد از کودتای 28 مرداد است که آمریکا بطور کامل بر ایران مسلط میشود تا قبل از کودتا کشور انگلیسی است، از کودتای 28 مرداد کشور آمریکایی- انگلیسی میشود و هرچه جلوتر آمدیم آمریکا قویتر و مسلطتر میشود. در همین دوران، ارتش انگلیس از آفریقا عقبنشینی میکند چون نمیتواند، استقلال صوری به غنا و نیجریه میدهند جنگ کنیا میشود ارتش استعماری فرانسه در خاور دور در ویتنام شکست میخورد از تونس و مراکش و الجزایر که همه اینها را اشغال کرده بودند دهه 60 میلادی که مجبور میشود عقبنشینی کند و در این دوران هم باز اسلامگرایی در شمال آفریقا در الجزایر و تونس وجود دارد نهضت مقاومت الجزیر ترکیبی از چپها و مسلمانهاست منتهی رهبری تئوریک کمکم دست چپها میافتد چون مسلمانها آدمی نداشتند که تئوریسازی کند اگر میخواهید مشابهسازی بکنیم جریان مجاهدین خلق در ایران، منافقین بدنهشان بچه مذهبیها بودند همه به عشق اسلام و عِرق اسلام و امام حسین(ع) توی صحنه میرفتند ولی آنهایی که آن بالا تئوریپردازی میکردند و ورّاج بودند و قلم دستشان بود اینها عمداً مطالعات مارکسیستی و التقاطی داشتند و بعضاً برخیشان مارکسیست بودند کمکم مدیریت فکری و تشکیلاتی دست آنها افتاد و فداکاریهای کف خیابان را بچه مسلمانها میکردند. همین قضیه را اسلامگرایی ضعیف که بدنه و نیروی اجرایی مسلمانها هستند ولی رهبری دست جریانهای غیر اسلامگراست در همهجای جهان عرب بود در فلسطین در لبنان، تا قبل از این که امام موسی صدر و شهید چمران بیاید و امل درست بشود و بعد حزبالله، شما میدانید که بدنه اصلی چریکها و رزمندگان گروههای کمونیست و غیر کمونیست بچه شیعهها در لبنان بودند یعنی همینهایی که کف خیابان میجنگیدند. احزاب کمونیستی ملیگرا و ناسیونالیستی و چپ و راست، عملاً فرماندهی میکردند، گفتمان حاکم دست آنها بود چون پول، فکر، سازماندهی همه چیز دست آنها بود بدنهای که باید کف خیابان میجنگید بچه مذهبیهای بیسواد، کمسواد ولی فداکار بودند که بعد از یک مدتی هم اینها چهارتا سؤال برایشان مطرح میشد نمیتوانستند جواب بدهند چون فقط همان مذهب مسجدی هیئتی بود اطلاعات بیشتری نداشتند. بعد از یک مدتی به لحاظ نظری به شکاکیّت میرسیدند یا خودشان هم منحرف میشدند و همین اتفاق افتاد ما چندین هزار نیروهای خوب مسلمان را سر همین قضیه از دست دادیم. بدنه منافقین همه بچه مذهبیهای پرشور و کمسواد بودند و الا عملیات انتحاری که نمیکردند. چه کسی جز آدم مذهبی عملیات انتحاری میکند؟ آدم غیر مذهبی که عملیات انتحاری نمیکند. اینها به محض این که مصر را از دست دادند ایران را دوباره با کودتا کنترل کردند چون تزشان این بود اگر ایران و مصر همزمان در برابر غرب متحد بشوند جهان اسلام را ما از دست میدهیم. و این را بدانید الآن این شرایط که در مصر و ایران شد اینها به شدت استراتژیک و مبنایشان و شاید بیش از صد سال است جزو پروژههای اصلیشان است که ایران و مصر نباید همزمان دست جریانهای ضد غرب باشد. 1948 ارتش انگلیس بعد از جنگ بینالملل دوم از فلسطین عقب میرود و به صهیونیستها و یهودیها میدهد. نکته دیگر، جنگهای 1947 و 1967 و 1953 اعراب و صهیونیستهاست که فقط یک پیروزی مصر به دست میآورد و بعد آن هم شکست میخورد و از دوران، جهان عرب دچار عقده حقارت شد. این که میبینید هرکسی با هر انگیزهای رویش را به سمت غرب یا اسرائیل بکند و با صدای کلفت حرف بزند ملت عرب و جوانان عرب برایش هورا میکشند کاری به ایدئولوژی آن هم ندارند این بخاطر تحقیر سنگینی است که اینها در این سه جنگ شدند و 4- 5تا ارتش عربی وارد صحنه شدند و همه با هم دو روزه جارو شدند! دیگر تحقیر از این بالاتر نمیشد. این عقده حقارت ماند. لذا شما میبینید ناصر هنوز بت است به خاطر همان یک ضربهای که زد تازه بعدش هم حسابش را رسیدند و رفت در خانهاش دقمرگ شد و خود ناصر خیلی تحقیر شد و بعد که حزبالله میآید این کار را انجام میدهد و میبیند چقدر بین جوانان عرب چی میشود حتی صدام هم که زد بین اینها محبوبیت پیدا کرد! یعنی هرکس در کشورهای عرب میخواهد محبوب بشود آن لحظه آخر میگوید اسرائیل را بزنم که محبوبیت پیدا کند با این که قذافی ضد صهیونیست نبود و تئوری "اسراطین" را داد یعنی ترکیب اسرائیل و فلسطین، همین تئوری غربیها، از این حرفها زد این بخاطر همین تحقیری که اینها شدند و اولین بار این تحقیر با حزبالله و بعد از انقلاب اسلامی جبران شد. این هم باز نکته دیگر. یعنی اولین باری که در تاریخ مسلمین در 150 سال – 200 سال گذشته مسلمانها دیدند که یک گروهی پرچم اسلام را بالا برده و در برابر آن کل غرب و وابستگان آنها ایستادند و اینها پیروز شدند اولین بار بعد از انقلاب اسلامی است. قضیه فتح لانه جاسوسی خیلی جنبه سمبلیک مهمی در خارج داشت. گفتند اولین بار بود که یک کشور مسلمان ایستاد اینها را گرفت و یک سال و خوردهای نگه داشت تحقیرشان کرد هیچ کاری هم نتوانستند بکنند بعد هم گفت هیچ غلطی نمیتوانید بکنید هیچ غلطی هم نتوانستند بکنند. فتوای امام برای سلمان رشدی اولین بار بود که بعد از دوران استعمار اتفاق میافتاد که یک آخوند مسلمان بایستد بگوید این آدم را ولو تبعة انگلیس است چون فحش داده و به پیامبر(ص) و به همسران پیامبر(ص) اهانت کرده، هرکس هر جای دنیا او را دید او را بکشد. این خیلی چیز مهمی بود. "آولین تافلر" در کتاب «جابجایی قدرت و جابجایی ثروت» میگوید کاری که خمینی کرد و ضربهای که او به ما زد همه ضربههای سیاسی و اقتصادی کار دارند که بزرگترین پایگاه غرب در منطقه که اهمیت آن از اسرائیل برای ما بیشتر بود چون کنار شوروی بود و مرکز نفت بود و وسط جهان اسلام بود حتی اگر غرب مجبور میشد بین اسرائیل و ایران یکی را انتخاب کند ایران را انتخاب میکرد و این که این جلوی چشم ما به دست این آدم ریخت، این ضربه خیلی سنگین بود. بزرگترین ضربهای بود که غرب در 200 سال اخیر دوران استعمار خورده است. خودشان این را میگویند. میگویند بزرگترین ضربهای که ما خوردیم و غیر قابل باورترین ضربهای که خوردیم این بود. چون در بقیه جاها توقع داشتیم در جنگ با کمونیستها و شرق و غرب، بین ما جنگ بود 50 سال غیر مستقیم جنگهای نیابتی در دنیا میشد، یک جاهایی را از دست میدادیم کمونیستها و روسها میگرفتند و یک جاهایی را ما میگرفتیم. جنگ سرد دائم داشتیم ولی اینجا اصلاً توقع نداشتیم یک آخوندی پیرمردی از گوشه نجف بلند شده آمده با مردم با دست خالی گروههای کمونیست و چپ و راست و مجاهدین خلق و لیبرال همه را گفتند بروید دنبال کارتان! خود این آمده با مردم از توی مسجدها با الله اکبر، ما هم اول مسخره کردیم بعد دیدیم شوخی شوخی جدی شد گرفتند بعد هم هزار جور توطئه کردیم کودتا، محاصره، تحریم، آدمهای نفوذی، جنگهای تجزیهطلبی، جنگ صدام، هر کار میکنیم این مدام قویتر میشود این آن نقطه عطف است یعنی شما این را بدانید اولین باری که در دوران جدید و مدرن به اصطلاح، استعمار هم غرب و هم شرق کمر شکسته، در ایران بوده است هیچ جا اینطوری نبوده، ضرباتی از همدیگر خوردند ولی هیچجا کمرشان نشکست جز در انقلاب اسلامی. یک کار عظیم تاریخی بود ما چون خودمان در این دوران هستیم هنوز اهمیت آن را نمیفهمیم. 200 سال دیگر تحلیل میکنند که چه اتفاق بزرگی افتاد، 100 سال دیگر میفهمند که چه اتفاق بزرگی افتاد. همین کاری که بچهها دارند این طرف و آن طرف میکنند با حزبالله، حماس و جاهای مختلف، کمکم اهمیت اینها روشن میشود. اینها کلاً در این 200 سال مذاهب و فرقهها را به جان هم انداختند و کلاً راههای ارتباط را بستند. به صدام میگویند صلاحالدین ایوبی، و فکر میکنند ایران با صدام جنگید و نگذاشت صدام بیاید قدس را آزاد کند! و بعد که برایشان توضیح دادیم که اینطوری بوده که صدام این بوده و ما این بودیم و قضیه این بوده، میگوید به ما گفتند شما واقعاً جنایت کردید که اینها را نمیگویید، نه توضیحی، نه به زبان عربی، اصلاً با زبانها کاری ندارید خودتان برای خودتان حرف میزنید، اصلاً کسی اینها را به ما نگفته.
یکی از حضار: در مورد سوریه هم کم آوردند.
سوریه هم همینطور است کسی نگفته. ما خیلی در این قضایای ارتباطات و نخبگان واقعاً در این 30 سال ضعیف عمل کردیم و باید از این طریق عمل کرد. باید برای نخبگان صحبت کرد و توضیح داد. خیلی از نیروها هستند که میتوانند در کنار ما قرار بگیرند گاهی در برابر ما قرار میگیرند! حتی همین سوریه یک بخشیاش همینطور است. یک بخشی از آن که استعماریها و نفوذیها هستند قطر و عربستان و ترکیه، یک بخشی هم که کف خیابان هستند همین آدمهایی هستند که دقیقاً همین فکر ما را دارند یعنی آنها هم معتقدند چون بعثیها سکولار هستند نباید باشند اسلام باید باشد. ببینید این ارتباطات هرجای جهان اسلام ما رفتیم، خود من این را خیلی دیدم اینها اصلاً توجیه نیستند و نمیدانند ما چه میگوییم؟ نمیدانند همان حرفهایی که اینها میخواهند جلوتر از همه اول ما موفق شدیم بعد اینها راه افتادند و این خیلی مهم است. اتفاق بزرگی دارد میافتد به همه هزینههایش میارزد یک تاریخ جدیدی دارد شروع میشود جهان اسلام دارد بیدار میشود و خوشبختانه پرچمدار آن مکتب اهل بیت بوده است. اینها اولین پرچم را بالا بردند و اولین پیروزی را اینها به دست آوردند و به بقیه اینها خط دادند، شیعه و سنی را اینها به حاشیه بردند، حماس و حزبالله با هم یک کار عظیمی کردند. بنابراین به لحاظ ایدئولوژیک اتفاق خیلی بزرگی افتاد. جهان به اجماع رسیده بود که دوران مذهب گذشته! هم کمونیستها و هم غربیها، نازی، فاشیست، سوسیالیست، لیبرالیست، همه دریغ از یک اجماع داشتند که مذهب به حاشیه و بایگانی تاریخ رفت. کمونیستها میگفتند به زبالهدان تاریخ رفت! فقط به عنوان یک امر شخصی. بحث جامعهشناسان سیاست و دین در غرب بحث میکردند که آیا تا پایان قرن 20 اصلاً اثری از مذهب حتی مذهب شخصی خواهد بود یا نه؟ این بحثها چه زمانی بوده؟ 100- 150 سال پیش. الآن قرن 21 میلادی شروع شده و مذهب شده سرنوشتساز کل جهان. اینها میگفتند ما یک اسلام سنتی داریم، یک اسلام مدرن و تجددگرا و غربزده داریم و یکی هم اسلام بنیادگرا آمد اضافه شد. تا قبل از این قضیه اسلام مدرن غربزده داشت اسلام سنتی را همینطور گوشه رینگ بوکس زد و به حاشیه برد و داشت آن را حذف میکرد. حجاب کنار رفت، مذهب ضعیف شد، مشروبفروشی، فحشاء، همین چیزهایی که به قول آنها نماد دین سنتی است یعنی عبادات. یک مرتبه سروکله اسلام دیگری که آنها به آن اسلام سیاسی بنیادگرا میگویند که پدر فونتامنتالیزم و بنیادگرایی اسلام را هم امام(ره) میدانند و اشغال افغانستان توسط روسیه حتماً با تحولاتی که در ایران داشت اتفاق میافتاد ارتباط داشت و از آن مهمتر شکست روسیه در افغانستان قطعاً اگر انقلاب اسلامی نبود اتفاق نمیافتاد و بعد از شکست روسیه در افغانستان است که امپراطوری عظیم کمونیستی دیگر از هم پاشیده است. تحلیل خود من این است که اگر انقلاب ما و مقاومت افغان نبود شوروی شاید از هم نمیپاشید یا به این زودی نمیپاشید. انقلاب ما به لحاظ ایدئولوژیک کمرش را شکست. شوروی اولین شکست نظامیاش را در افغانستان تجربه کرد. این خیلی مهم است. همینطور که اولین شکست صهیونیزم در تاریخ خودش به دست اسلامگرای تحت تأثیر انقلاب ما بود، اولین شکست نظام شرق و کمونیزم هم در افغانستان تحت تأثیر موج اسلامگرایی اتفاق افتاد حالا چه نوع ما، مثلاً ایرانی – شیعیاش، چه نوع القاعدهای و وهابیاش که آنها هم تحت تأثیر ما هستند. تفکر سلفی هم ته دلش به انقلاب و از امام الهام گرفته، بلکه حسودیاش کرده! یعنی واقعاً روی حسادت اینها مجاهد شدند چون دیدند این حرفها قرآنی و درست است ولی حیف که شیعه جلو افتاده! و الا همهشان ته دلشان این را میفهمند. این اخوانیها آمده بودند تاجیکستان سمیناری بود همین حزب عدالت و توسعه که آنجا رأی آورد همان که اخوانیها در مصر آوردند حزب عدالت و توسعه، نماینده اینها که از معاونین اینهاست سر همین قضیه در میزگرد خیلی داغ کرد من گفتم آقا دوتا سوریه است یکی سوریه بعث سکولار است که ما با او هیچ نسبتی نداریم نسبت شما با ما نزدیکتر از نسبت آنها با ماست. به لحاظ مذهبی هم اینها علوی هستند، علوی شیعه خیلی فرق دارند، به لحاظ ایدئولوژیک هم فرق داریم. ما با این سوریه کاری نداریم این سوریه مثل همه کشورهای عربی باید در آن اصلاحات شود. اما سوریهای که ما از آن دفاع میکنیم سوریهای است که جبهه خط مقاومت ایستاده و کنار حزبالله و حماس است و تنها حکومت عربی که خیانت نکرده است این است. آنجا با من یک مقدار بحث کرد اما آخر جلسه خصوصی و با احترام گفت ولی ما و همه به شما و به ایران احترام میگذاریم و آرزو میکنیم دعا میکنیم که شما در نبرد با آمریکا و غرب موفق شوید بقیه جرأت شما را ندارند. این را همین آدمی که در جلسه با من مخالفت کرد خودش آمد به من گفت. گفت همه میدانند شما برحق هستید و درست هستید و کسی جرأت ندارد مثل شماها برود شما مثل لودر جلو افتادید خطها را میشکنید و میروید بقیه بعداً جرأت میکنند یواش یواش میآیند. اینها تأثیر انقلاب اسلامی است.
من عرضم را ختم بکنم با یک دعایی از امام سجاد(ع) مربوط به این بحث. مصداق این دعا، هرکسی که دارد در این عرصه کار میکند در سطح جهان اسلام. میفرمایند که: «اللَّهُمَّ وَ أَیّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِک، أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ ... فَلَقِّهِ الْیسْرَ،» خدایا هر مسلمانی که در سراسر عالم دارد میجنگد و جهاد میکند برای عزّت اسلام و برای رهایی مسلمین اهل ملّت و دین توست أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ؛ هر مجاهدی که دارد ولو به تنهایی در یک منطقهای دارد به سختی مبارزه میکند گمنام، فَلَقِّهِ الْیُسْر؛ خدایا او را شاد کن و روح و راحتی و شادی در همین دنیا به او برسان و قلبش را شاد و آرام کن. «اللَّهُمَّ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِینَ بِعِزَّتِکَ،» خدایا میخواهیم عزّت تو را در اسلام ببینیم که در سطح امّت اسلامی نشان بدهدو تجلّی کند امروز مسلمانان ذلیل هستند. در این 100- 200 سال ذلیل بودند. خدایا مرزهای مسلمین را و اقتدار مسلمین را محکم کن و عزّت تو تجلّی کند و مسلمانان عزیز بشوند. «وَ أَیِّدْ حُمَاتَهَا بِقُوَّتِکَ،» تمام این رزمندگانی که در دنیا دارند برای عزّت اسلام جهاد میکنند، نبرد میکنند و حامیان اسلام هستند خدایا با قوت خود آنها را تأیید کن. بعد میفرماید خدایا هر مسلمانی که امر اسلام برایش مهم است، سرنوشت اسلام برایش مهم است شب که میخواهد بخوابد فکر مسلمین در ذهنش است صبح که بیدار میشود میگوید چه کار برای امّت اسلام بکنیم؟ «اللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الْإِسْلَامِ،» مسئله اصلی، دغدغه اصلیاش اسلام است نه این که امروز چه بخورم و کجا بروم و چه کار کنم؟ دغدغه جهانی دارد «... فَنَوَى غَزْواً، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ،» - خیلی جالب است- نیّت او این است که برود جهاد کند و نبرد کند برای نبرد برای جهاد و مبارزه حرکت میکند. فَنَوَى غَزْواً نیّت جهاد کرده، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ، تصمیم گرفته برود یک عملیاتی و مبارزه و نبردی. فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ، اما یک مشکلی پیش آمده، ضعفی پیش آمده نتوانست این کار را بکند همین نیّتی که دارد «فَاکْتُبِ اسْمَهُ فِی الْعَابِدِینَ،» نام او را در لیست عبادتگران خاص خودت ثبت کن. و ثواب و پاداش مجاهدین و شهدا او را بده. چون با این نیّت دارد برنامهریزی و تلاش میکند ولو نتواند «وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الُْمجَاهِدِینَ،» پاداش مجاهدین را به او بده ولو نتوانست وارد این صحنه جهاد بشود. (فرازهایی از دعای 27 صحیفه سجادیه).
امام سجاد(ع) میفرمایند میدانید چطور پیامبر(ص) چگونه مبارزه جهانی میکرد؟ «نَهَدَ إِلَیهِمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِک» به سوی دشمن میتاخت، منفعل نبود. پیامبر(ص) نمیایستاد که آنها به او حمله کنند. این تعبیر امام سجاد(ع) در صحیفه است. پیامبر(ص) وسط لانه دشمن میرفت. ایشان به قلب دشمن میرفت نمیگذاشت دشمن اینطرف بیاید. پیامبر(ص) با دشمن در سرزمین خودش درگیر میشد. نَهَدَ إِلَیهِمْ، میتاخت، منفعل نبود. مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِک، فتوحات او به یاری تو و به یاری تو و به نام تو انجام میشد «وَ مُتَقَوِّیاً عَلَی ضَعْفِهِ بِنَصْرِک،» هرجا هم ضعف فیزیکی داشتند آن را با نصر تو جبران میکردند. نمیگفتند اینجا امکانات و تجهیزات ما کم است! میگفتند حالا در حدی که توانستیم کردیم بقیهاش با خدا و میرفتند. پیامبر(ص) اینگونه بود. اینطوری نبود که همیشه همه چیز فراهم باشد. یک بخشیاش فراهم بود و یک بخشی نبود ولی نمیگفت چون کامل نیست ما کاری نکنیم. میرفت. «فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیارِهِمْ،» با دشمنان وسط سرزمین خودشان میجنگید. اگر دعوا و درگیری است ما نمیایستیم شما بیایید در سرزمین ما با ما بجنگید ما میآییم وسط منطقه شما با شما میجنگیم. این سنت پیامبر(ص) است. اصلاً صدور انقلاب، جبهه جهانی و نبرد جهانی یعنی همین. این سنت خود پیامبر(ص) است. فِی عُقْرِ دِیارِهِمْ، وسط سرزمین دشمن به جنگ آنها میرفت. (فرازی از دعای دوم صحیفه سجادیه).
بعد میفرماید: «أخِفنی مقامک،» خدایا این خوف مقام تو همیشه در دل من باشد از هیچ کس دیگری جز از تو در این نبرد و مبارزه نترسم. أخِفنی مقامک، میگوید هرکس از خدا بترسد دیگر از هیچ کس نمیترسد. «وَ تَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِک وَ مِلَّهِ نَبِیک» آن چیزی که برایم مهم این است که در راه دین تو و در دین تو بمیرم و شهید بشوم، بقیهاش دیگر برای من مهم نیست. امام سجاد(ع) میفرمایند بزرگترین آرزوی من این است که «إِذَا تَوَفَّیتَنِی» زمانی که دارم از دنیا میروم در راه تو و در مسیر تو باشد. من به بقیهاش دیگر در این دنیا کاری ندارم. (فرازی از دعای 101 صحیفه سجادیه). شرافت در رضای خدا و اخلاص «شَرّفْ دَرَجَتِی بِرِضْوَانِکَ» خدایا به من شرافت بخش به این که تو از من راضی باشی. من در دنیا جز راضی بودن تو، هیچ چیز و هیچ کس دیگری برایم مهم نیست. (فرازی از دعای 41 صحیفه سجادیه).
پیامبر(ص) فرمود: «هجم علیهم فی بحبوحة قرارهم» پیامبر به دشمن هجوم میکرد در بحبوحة قرارگاههایشان. یعنی در قلب قرارگاهشان میرفت، زیر گوششان به آنها یک مرتبه سرشان خراب میشد.
«وَ لَا تَجْعَلْنِی لِلظَّالِمِینَ ظَهِیراً» خدایا من را در صف ستمگران جهان قرار نده، من هیچ وقت کنار آنها قرار نگیرم و همیشه جلوی آنها بایستم. «وَ لَا لَهُمْ عَلَی مَحْوِ کتَابِک یداً وَ نَصِیراً» من دانسته یا ندانسته به این کمک نکنم که دشمنان اسلام دین تو و کتاب تو را از صحنه زندگی بشری محو کنند. من را یاوران ستمگران در محو دینت قرار نده. محو کتاب ستم است. (فرازی از دعای 47 صحیفه سجادیه)
و بعد این تعبیر که، خدایا کاری کن دشمن را با همه گردن کلفتیاش کوچک و حقیر ببینم و توی دلم از او هیچ وقت نترسم. «فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّک وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِی عَینِهِ،» خدایا وقتی که رزمندهها و مجاهدین ما در جبهههای مختلف در سطح جهان، در 5 قاره عالم، چشم در چشم دشمن ایستادند فَقَلِّلْهُمْ فِی عَینِهِ، کاری کن دشمن توی چشمشان حقیر و کوچک بیاید، در ذهنشان از دشمن نترسند. البته نباید دشمن را دستکم گرفت، در مقام محاسبه و برنامهریزی باید گفت او از ما قویتر است ما باید قوی باشیم اما در مقام عمل، خدایا ذرهای ترس در دل رزمندگان ما نباشد. فَقَلِّلْهُمْ فِی عَینِهِ. آنها را در چشمشان کوچک نشان بده، «وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِی قَلْبِهِ» شأنشان را در دل مجاهدین ما پایین بیاور. نگاه کنند ببینند که 313 نفر چطوری در بدر زدند هزار نفر را تارومار کردند. در انقلاب خودمان و جنگ خودمان این صحنهها را ببینند و خودشان را باور بکنند و نترسند. (فرازی از دعای 27 صحیفه سجادیه)
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی